چهلمین روز گل پسری
عزیزم امروز چهل روزی هست که به زندگی منو و بابایی صفا دادی خیلی بامزه شدی خیلی اقایی صبح که بابایی بیرون رفته بود از خواببیدار شدی شیرت رو که خوردی اروم رو بالش گذاشتمت تا به کارهام برسم اخه بابایی خیلی بغلت میگیره یکمبغلی شده بودی هر روز با نیت یک امام شروع میکنم به شیر دادن و ...و امروز روز امام سجاد بود گفتم که یا امام سجاد پسرم اروم باشه تا من کارهامو برسم باور نمیکنی یک ساعت تمام تا کارهام تموم بشه با دستت بازی می کردی و اقه اقه میکردی منم گذری نازت میدادم ظهر رو شکم گذاشتمت ببینم در چه حدی و ماشالله سرت رو خوب بالا نگه می داشتی زود گرفتمت تا اذیت نشی بعد از خوابیدن و بلند شدن شیر دادم و خودم تنهایی بردمت حموم و تا بابایی بیاد حمو...
نویسنده :
مامان
19:37