حسین جونحسین جون، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره
یکی شدن من و بابایییکی شدن من و بابایی، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

عزیز بابا و مامان

چهلمین روز گل پسری

عزیزم امروز چهل روزی هست که به زندگی منو و بابایی صفا دادی خیلی بامزه شدی خیلی اقایی صبح که بابایی بیرون رفته بود از خواببیدار شدی شیرت رو که خوردی اروم رو بالش گذاشتمت تا به کارهام برسم اخه بابایی خیلی بغلت میگیره یکمبغلی شده بودی هر روز با نیت یک امام شروع میکنم به شیر دادن و ...و امروز روز امام سجاد بود گفتم که یا امام سجاد پسرم اروم باشه تا من کارهامو برسم باور نمیکنی یک ساعت تمام تا کارهام تموم بشه با دستت بازی می کردی و اقه اقه میکردی منم گذری نازت میدادم ظهر رو شکم گذاشتمت ببینم در چه حدی و ماشالله سرت رو خوب بالا نگه می داشتی زود گرفتمت تا اذیت نشی بعد از خوابیدن و بلند شدن شیر دادم و خودم تنهایی بردمت حموم و تا بابایی بیاد حمو...
22 شهريور 1394

کارهای حسینم در این یک ماه

عزیزم وزنت دقیقا 4 کیلو و قد خوشگلت 56 این روزها موقع شیر خوردن دستهاتو بلند میکنی و لباس مامان رو محکم داری و رها نمی کنی البته موقع اروغ گرفتنت گردنت رو نگه می داری و این روزای اخر  سرت رو به سمت چپ و راست میبری و با مردمک چشمات صداها رو تعقیب می کنی الان من بهتر می تونم بغلت کنم و من و باباجون هر دو قلق هاتو به دست اوردیم پسر گلم بابایی تبحر بچه داریش از مامانی خیلی بهتره مخصوصا وقتی که اروغ داری عزیز مامان کلان پسر ساکت و ارومی هستی و وقتی من می بینمت نا خداگاه یاد خدا می افتم چهره ات وقعا برای من و بابایی نورانی ، من و بابا اعتقاد داریم که شما هدیه امام حسین هستی و هر روز از امام حسین بابت این هدیه تشکر می کنیم اخرین عکس...
13 شهريور 1394

تا بحال چه کسانی حسینم رو حموم زدن

حسیم اولین حمو شما رو خاله رقیه جون به همراه عزیز جون زدن و تا دو هفتگی شما خاله رقیه شما رو حموم می زد بعد که رفتیم ساری عزیز حوریه شما رو حموم زد و امرورم عمه هما جون حمومت کرد واقعا از طریقه حموم زدن عمه هما خوشم اومد ای کاش منم بتونم حمومت کنم البته سخترین حموم که روزای اولت بود هم پوست بدنت نرم بود هم بند ناف داشتی و هم حلقه ختنه تو بدنت بود خاله رقیه حمومت می کرد
3 شهريور 1394
1